خاطره

وقتی کسی از فقر و مشقت و سختی رنج می‌برد، از زمستان‌هایی که تمام نمی‌شدند، از کثیفی جوراب‌هایشان، از آسانسورهایی که همیشه خراب بودند، آب سرد، صابون زمخت، از سیگارهایی که زود تمام می‌شدند و از غذاهایی که مزه‌ی عجیب‌وغریب و مزخرف داشتند عذاب می‌کشید، آیا همین چیزها ثابت نمی‌کرد که روند طبیعی کارها این‌طور نبوده است؟ هیچ‌کس فکر نمی‌کند که شرایط فعلی غیرقابل‌تحمل است، مگر این‌که در ذهنش از دورانی خاطره داشته باشد که اوضاع به این صورت نبوده است.

کتاب: ۱۹۸۴
نویسنده: جورج اورول
ترجمه: صدیقه عیوضی​​​​

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *