رهگذر کوچه دل، سنگ به شیشهام نزن
بی تو چگونه سر کنم، تیشه به ریشهام نزن
باش کنار من دمی، سنگ صبور من تویی
هرچه که دارم از تو و رنگ غرور من تویی
همدم لحظههای من، بهت مرا نظاره کن
باز به رسم عاشقی، سوی دلم اشاره کن
یاد تو با وجود من، یار همیشگی شده
معجزه حضور تو، ساغر تشنگی شده
گاه که در خلوت دل، از تو خبر نمیشود
شام سیاه زندگی، بی تو سحر نمیشود
پنجرههای بسته را، سوی تو باز میکنم
به عشق جاودانیَم، عرض نیاز میکنم
شهر خراب زندگی، بی تو خرابتر شود
بی تو امید بودنم، نقش بر آبتر شود
حامد خانلو
۳ فروردین ۱۳۸۴