خدا دوست دارد بندههای عزیزش را در بیابان سرگردان کند تا وقتی به آب میرسند، قدرش را بدانند.
کتاب: ملت عشق
نویسنده: الیف شافاک
ترجمه: ارسلان فصیحی
خدا دوست دارد بندههای عزیزش را در بیابان سرگردان کند تا وقتی به آب میرسند، قدرش را بدانند.
کتاب: ملت عشق
نویسنده: الیف شافاک
ترجمه: ارسلان فصیحی
صوفی حقیقی آن است که اگر دیگران سرزنشش کنند، عیبش بجویند، بدش بگویند، حتی به او افترا ببندند، دهانش را بسته نگه دارد و در باره کسی حتی یک کلمه حرف ناشایست نزند.
صوفی عیب را نمیبیند، عیب را میپوشاند.
کتاب: ملت عشق
نویسنده: الیف شافاک
ترجمه: ارسلان فصیحی
متاسفانه در این دنیا چشم بیشتر مردم دنبال طبقِ دیگران است. از خود میپرسند فلانی چقدر پول دارد، مال و املاکش چقدر است؟ به تو چه مرد! سرت توی کار خودت باشد! تو به راه خودت برو، من هم به راه خودم. آخر سر هم تشخیصِ اینکه راه تو درست بوده یا راه من، نه وظیفه من است نه وظیفه تو.
کتاب: ملت عشق
نویسنده: الیف شافاک
ترجمه: ارسلان فصیحی
انسان در زیان است، در خسران است، در ظن است؛ نمیتواند از غیبت کردن دست بکشد. حال آنکه فقط یک کلمه بد که در باره یک شخص بر زبان جاری میشود، میچرخد و میگردد و به طرف آدمی برمیگردد که آن را بر زبان آورده؛ آن هم در زمان و مکانی که اصلا انتظارش را ندارد.
کتاب: ملت عشق
نویسنده: الیف شافاک
ترجمه: ارسلان فصیحی
چنان آدمهایی پیدا میشوند که فقط از ترس جهنم یا از شوق بهشت ایمان میآورند. که اگر ایمان نیاورند بهتر است! کی کی را گول میزند؟ حتی حساب نمازی را که خواندهاند نگه میدارند. ما اما در نمازِ دائمیم. پیوسته در آرامشیم. زهد و عبادت را میخواهم چه کنم؟ اگر دست من باشد یک سطل آب برمیدارم و آتش جهنم را خاموش میکنم و بهشت را به آتش میکشم تا فقط و فقط عشق بماند. بقیهاش یاوه است!
کتاب: ملت عشق
نویسنده: الیف شافاک
ترجمه: ارسلان فصیحی
مرزهای عقل و منطق ممکن است کاملا قاطع باشد. اما در عشق همه مرزها و جداییها محو میشوند.
کتاب: ملت عشق
نویسنده: الیف شافاک
ترجمه: ارسلان فصیحی
تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده. به همین سبب اینکه انسان گردن خم کند و بگوید “چه کنم، تقدیرم این بوده”، نشانه جهالت است. تقدیر همه راه نیست، فقط تا سر دوراهیهاست. گذرگاه مشخص است، اما انتخاب گردشها و راههای فرعی در دست مسافر است. پس نه بر زندگیات حاکمی و نه محکومِ آنی.
کتاب: ملت عشق
نویسنده: الیف شافاک
ترجمه: ارسلان فصیحی
گذشته مهی است که روی ذهنمان را پوشانده. آینده نیز پسِ پرده خیال است. نه آیندهمان مشخص است، نه گذشتهمان را میتوانیم عوض کنیم. صوفی همیشه حقیقت زمانِ حال را در مییابد.
کتاب: ملت عشق
نویسنده: الیف شافاک
ترجمه: ارسلان فصیحی
این دنیا به کوه میماند، هر فریادی که بزنی، پژواک همان را میشنوی. اگر سخنی خیر از دهانت برآید، سخنی خیر پژواک مییابد. اگر سخنی شر بر زبان برانی، همان شر به سراغت میآید.
پس هر که دربارهات سخنی زشت بر زبان راند، تو چهل شبانهروز درباره آن انسان سخن نیکو بگو. در پایان چهلمین روز میبینی که همه چیز عوض شده. اگر دلت دگرگون شود، دنیا دگرگون میشود.
کتاب: ملت عشق
نویسنده: الیف شافاک
ترجمه: ارسلان فصیحی
کائنات وجودی واحد است. همهچیز و همهکس با نخی نامرئی به هم بستهاند. مبادا آهِ کسی را برآوری؛ مبادا دیگری را، بخصوص اگر از تو ضعیفتر باشد، بیازاری. فراموش نکن که اندوهِ آدمی تنها در آن سوی دنیا ممکن است همه انسانها را اندوهگین کند. و شادمانی یک نفر ممکن است همه را شادمان کند.
کتاب: ملت عشق
نویسنده: الیف شافاک
ترجمه: ارسلان فصیحی