شورش

شورش مقدماتی و هر حرکتی که منجر به شورش شود، در حال حاضر ممکن نیست. از جانب کارگران تهدیدی وجود ندارد. اگر آن‌ها را به حال خود بگذارند نسل به نسل و از قرنی تا قرن دیگر کار می‌کنند، بچه‌دار می‌شوند و می‌میرند بدون آنکه در خود احساس طغیان کنند و یا حتی بدانند که جهان باید به شکل دیگری باشد. خطر زمانی شکل می‌گیرد که پیشرفت روش‌های صنعتی آموزش هرچه بیشتر کارگران را ایجاب کند؛ ولی ازآنجایی‌که رقابت‌های اقتصادی و نظامی اهمیت خود را از دست داده‌اند، سطح سواد عمومی مردم در حال افت است. این‌که توده‌ها چه عقیده‌ای را قبول دارند یا ندارند تفاوتی نمی‌کند. می‌توان به آنان آزادی فکر کردن داد زیرا آن‌ها عقلی ندارند.

کتاب: ۱۹۸۴
نویسنده: جورج اورول
ترجمه: صدیقه عیوضی​​​​

خاطره

وقتی کسی از فقر و مشقت و سختی رنج می‌برد، از زمستان‌هایی که تمام نمی‌شدند، از کثیفی جوراب‌هایشان، از آسانسورهایی که همیشه خراب بودند، آب سرد، صابون زمخت، از سیگارهایی که زود تمام می‌شدند و از غذاهایی که مزه‌ی عجیب‌وغریب و مزخرف داشتند عذاب می‌کشید، آیا همین چیزها ثابت نمی‌کرد که روند طبیعی کارها این‌طور نبوده است؟ هیچ‌کس فکر نمی‌کند که شرایط فعلی غیرقابل‌تحمل است، مگر این‌که در ذهنش از دورانی خاطره داشته باشد که اوضاع به این صورت نبوده است.

کتاب: ۱۹۸۴
نویسنده: جورج اورول
ترجمه: صدیقه عیوضی​​​​

تحمیل

اگر همه، دروغی را که حزب تحمیل کرده، باور کنند – و همه‌ی اسناد همین داستان را روایت کنند – در این صورت این دروغ به تاریخ می‌پیوندد و به واقعیت تبدیل می‌شود. شعار حزب این است «کسی که گذشته را کنترل می‌کند، آینده در دستان اوست و کسی که حال را کنترل می‌کند، گذشته در دستان اوست». البته گذشته علی‌رغم تغییرپذیری ذاتی‌اش، هرگز تغییر نکرده است. هر چیزی که حقیقت بود هنوز هم حقیقت است برای همیشه و همیشه. بسیار ساده است.

کتاب: ۱۹۸۴
نویسنده: جورج اورول
ترجمه: صدیقه عیوضی​​​​

شعار

از جایی که وینستون ایستاده بود به‌راحتی می‌شد کلمات شعارهای سه‌گانه‌ای که متعلق به این حزب بودند را از روی سطح سفید این ساختمان خواند: جنگ، صلح است. آزادی، بردگی است. نادانی، قدرت است.

کتاب: ۱۹۸۴
نویسنده: جورج اورول
ترجمه: صدیقه عیوضی​​​​

ارتباط

اگر آنها با خارجی‌ها ارتباط داشتند می‌فهمیدند که آنها هم مثل خودشان موجوداتی یکسان هستند و حرف‌های گفته شده دروغ است. دنیای ایزوله‌ای که در آن زندگی می‌کنند، فرو می‌پاشد و همه‌ی ترس، تنفر و حق‌به‌جانب‌بودن که اصل روحیات آنهاست، نابود می‌شود.

کتاب: ۱۹۸۴
نویسنده: جورج اورول
ترجمه: صدیقه عیوضی​​​​

سر به نیست شدن

در بسیاری از موارد هیچ رد و گزارشی از دستگیری وجود نداشت. مردم ناپدید می‌شدند، همیشه هم شبانه این اتفاق می‌افتاد. نام شما از لیست‌ها حذف می‌شد. هر مدرکی که نشان می‌داد در گذشته شما کاری انجام داده‌اید، پاک می‌شد. اینکه شما در زمانی وجود داشتید، انکار می‌شد و سپس فراموش می‌شدید. شما نابود می‌شدید، از بین می‌رفتید: «سر به نیست شدن» اصطلاح رایج این کار بود.

کتاب: ۱۹۸۴
نویسنده: جورج اورول
ترجمه: صدیقه عیوضی​​​

کنترل

آن‌ها متولد می‌شدند، در جوی‌های آب رشد می‌کردند، در سن دوازده‌سالگی به کارگری مشغول می‌شدند، دوره‌ی کوتاه شکوفایی نیازهای جنسی و زیبایی‌هایشان را سپری می‌کردند، در سن بیست‌سالگی ازدواج می‌کردند، در سن سی‌سالگی به میان‌سالی می‌رسیدند و حداکثر در سن شصت‌سالگی می‌مردند. کار سنگین فیزیکی، مراقبت از خانه و فرزندان، دعواهای کوچک با همسایه‌ها، فیلم، فوتبال، نوشیدنی و از همه مهم‌تر قمار که نهایت آمال و آروزهایشان بود زندگی‌شان را پر می‌کرد. کنترل آن‌ها سخت نبود.

کتاب: ۱۹۸۴
نویسنده: جورج اورول
ترجمه: صدیقه عیوضی​​​

اندیشیدن

در جامعه‌ای که همه افراد ساعات کوتاهی کار می‌کردند، غذای کافی داشتند، در خانه‌ای که حمام و یخچال وجود داشت زندگی می‌کردند و صاحب ماشین یا هواپیمای شخصی می‌شدند، بارزترین و مهمترین شکل نابرابری از بین می‌رفت. اگر ثروت مال همه می‌شد دیگر مایه برتری از بین می‌رفت. می‌شد تصور نمود در حالی که همه از نظر ثروت و آسایش با هم برابرند قدرت در دست طبقه ممتاز جامعه قرار گیرد. ولی در عمل چنین حکومتی پایدار نمی‌ماند زیرا اگر همه جامعه به نسبت مساوی از امنیت و آسایش برخوردار می‌گردیدند، گروه کثیری از مردم که بر اثر فقر استثمار شده بودند باسواد می‌شدند و اندیشیدن را یاد می‌گرفتند. دیر یا زود متوجه می‌شدند که اقلیت حاکم نقشی ندارند و آنها را از سر راهشان برمی‌داشتند.

کتاب: ۱۹۸۴
نویسنده: جورج اورول
ترجمه: صدیقه عیوضی​​​

مغز جدید

قدرت عبارت از رنج دادن و تحقیر کردن است. قدرت عبارت از آن است که بتوان مغز بشر را خرد کرد و دوباره برطبق میل و برحسب مقتضیات، آن تکه خرده‌ها را کنار هم قرارداد و مغز جدیدی به‌وجود آورد.

کتاب: ۱۹۸۴
نویسنده: جورج اورول
ترجمه: صدیقه عیوضی​​​

قدرت

ما می‌دانیم که هیچ‌کس قدرت را به‌خاطر اینکه آن‌را از میان ببرد در دست نمی‌گیرد. قدرت وسیله نیست بلکه هدف است. انسان یک دیکتاتوری ایجاد نمی‌کند که انقلاب را حفظ کند. بلکه انقلاب برپا می‌کند که دیکتاتوری را به‌وجود بیاورد.

کتاب: ۱۹۸۴
نویسنده: جورج اورول
ترجمه: صدیقه عیوضی​​